- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بنام نـامى مـادر بـنام حـضرت زهـرا بنام دخـت پـیـمـبر دلـیـل خـلـقت دنـیا بنام نـامى عـشق و بنام هـمسر حـیدر خداى من چه بگویم،چگونه میشود آخر؟ دوباره قصۀ مادر دوباره قصۀ آن در ببین که شعـله بیـفـتد به آیه آیۀ کـوثـر ببین که شعله بیـفـتد به باب خانۀ مولا درِ شکسته بیفتد به روى عصمتِ طاها میان آنهمه دشمن سپر براى على شد مـیان آن همه آتـش فـداى راه ولى شد قـلم چگونه نویسد ز شرح ماتم زهـرا مَلاذِ اهل بکاء شد لـوا و پرچم زهـرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا مـحـلّ جـلـوۀ الـلـه اکـبـر اسـت آئـیـنـۀ تــمــام نــمـای پـیــمـبــر اسـت کوثر عطیّه ایست خدا داده بر رسول زهـرا عـطـیّه، اُمّ اَبـیها و کـوثـر است هرگز کسی به مرتـبهاش پی نمیبـرد از ظرف عقل قدر مقامش فراتر است با وحی و با حدیث و روایات یا به شعر مدحش به هر زبان بشود نامکرر است توحید بی ولایت او غیر شرک نیست اصلاً ولای فـاطمه تـوحـیـد آور است سِّرُالصّلات، حضرت صدّیقه هست و پس ذات نـماز مشـتـقِ انـوار حـیـدر است زهرا که انـبـیـاء متـوسّـل به او شوند حـتـماً مقامـش از همۀ انبـیـا سر است احـمـد بـرای دیـدن او اذن مـیگـرفت جبرییل وحی بر در او حلقه بر در است مـثـل قـیـامت است قـیامـش کـنـار در این ابـتـدای قـائـلـۀ روز محـشر است از آتـشی که بـر در او شعـلـه ور شده در خون و اشک مردم دیده شناور است در را شکست دشمن و رویش خراب کرد از ضرب درب، تیزی مسمار بدتر است تقصیر میخ بود که جان از تنش گرفت از بس که ردّ ضربۀ آن، زخم پرور است از داغ فـاطـمـه دل سنگ آب میشود اما حسین جنس غمش جور دیگر است در قـتـلگـاه تـیزی مـسـمار دشـنـه شد آن دشنهای که روی سپیدی حنجر است زیـنـب بـیـا و مـادر ما را کـمک بـده در قتلگاه این که فتاده است مادر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
شاید این روضه گریان رخ مادر باشد یا در آمـیـخـته با غـصۀ حـیـدر بـاشد چادرت مثل نفس های تو حرمت دارد یاس بیبال و پری بال و پرش میسوزد پشت دربود چرا تاج سرش میسوزد مانـد در پـشت در خـانه فـقـط آه کشید باهمان قـامت خود باز قـیـامت کردی بر تـمـامی امـامـان تو امـامت کـردی تـا در آئـیـنـۀ اجـلال نــمـایـان شـدهای نام زهـرا گره از کار سلیـمان وا کرد یک نظر تا ابـدالـدهر براین دلها کرد راه پـرواز مـلائـک به بهـشـتی مـادر فـاطمه بود اگرصبح قیـامت برپـاست فاطمه بود که احکام شریعت برپاست او سـرآغـاز مسـیر مکـتـب خـاتم بود بال جبـریل امین فـرش حـریمت باشد وتسـلای عـلی عـطر و شمـیـمت باشد ما در این راه فـقط گرد مدارت هستیم تا ابـد گریه کن روضۀ کـوثـر هستـیم تا ابـد خـانه به دوش غـم حـیدر هستم جـان نـثـاریـم گـدایـان شه عـلـقـمـهایم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
اسم اعظم یا علی و اسم اعظم فاطمه ست بهترین و برترین بانوی عالم فاطمه ست هرچه در قرآن بگردی یا علی، یا فاطمه ست کوثر و فرقان و الرحمن و مریم فاطمه ست از شهیدان که بپـرسی نام او را بردهاند فاش می گویم در عالم بهترین دم فاطمه ست روضه خوانِ اول کرببلا گرچه خداست اولین بانی شبـهـای مـحـرم فـاطـمه ست دست پیغمبر نگینی هست که مخصوص اوست زینت انگـشتری دست خـاتم فاطمه ست معنی آب حـیات آب وضوی فاطمه ست علت جوشیدن هر روز زمزم فاطمه ست زینت سجـاده زهـرا عـبای حـیـدر است در عوض نقش نگین روی پرچم فاطمه ست چـادر خـاکـی او کـافـر مسلـمان میکـند پـرچم تـوحـید آدم تا به خـاتم فاطمه ست پشت در افـتاد تا حـیـدر نیـفـتد بر زمین تا ابد تصویری از یک قامت خم فاطمه ست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
حرف از عـلی بود و تمام تکیه گاهت رفتی سپـر باشی! خـدا پشت و پناهت امـا ورق بـرگـشـت و آوردنــد هـیـزم کم کم به غارت رفت حـالِ روبراهت با کـیـنههای کهنه از صفـین و خـیـبر محکم به در؛ محکم لگد زد! با وقاهت! نامـرد مردی آمـد و دستِ بزن داشت یک آن سیـاهی رفت چـشمان سیاهت بین در و دیـوار چـشمت روزِ بـد دید خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت از دردهای اصلیات فضه خبر داشت از بـغـض هـای مـادرانـه در نگـاهـت ای وای ازین پهلو به آن پهـلو شدنها بــالا نــمـیآمــد نـفــس هـمــراهِ آهـت از سرخیِ جای غـلاف و جایِ سـیـلی با اشکِ پنـهـانی سحـر شد شامگـاهت شمشـیر نه! گـودال نه! ای وای مـادر در بین آتـش؛ پشتِ در شد قـتلگـاهت!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
این خانه روح کعبۀ بیتُالحـرام است این خـانهای که قـبـلۀ دارُالـسّلام است این آستان، جایی ست که حتّی کنیزش در خلوت خود با ملائک هم کلام است عرش است صحن خانهای که قنبرش هم صاحبْ دل و صاحبْ دم و صاحبْ مقام است هر گوشهاش دارد نشان از حق تعالیٰ این خانه اصـلاً بیت آیات عِظام است هرکس درِ این خانه را بوسید و رد شد در سِلک اهل دل سزایش احترام است از دیدِ شخصی مثل سلمان، بی طهارت حتّی به دیوارش نظر کردن حرام است خـلـقـت فـدای نـام بـانـویـی که بیـتـش دارُ الامان، دارُ الکرم، دارُ الاِمام است از بس برآورده شده حاجت به دستش او دور تا دورش همیشه ازدحام است هرکس که چشمش را به روی خِیر او بست در، بیمرامی شُهره بین خاص و عام است ذکر مصیبت میکنم،یک جمله کافی ست این صحنۀ پُـر درد، پایـان کـلام است قـنفذ، غـلاف آهنـیـنش را که برداشت با نیشخـندی گفت:او کارش تمام است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
خانه خراب گشتن من با عزای توست زیـبـاتـرین تـرنّـم قـلـبم صدای توست دیـدی چگـونه زندگـیام را نظر زدند چشمانِ شور پشت سر بچههای توست دردم گـرفته فـاطمه جان گریه میکنم این قلب زخم دیده من مبـتلای توست جایِ طـناب مـانـده به دورِ گـلوی من آثـارِ تـازیـانه بـر انگـشتهایِ تـوست مقتل نوشته از در و دیـوار خوردهای دهلـیزِ خانه شاهد این ماجرای توست گـودال هـم لـباسِ حـسیـنِ تو پـاره شد حالا زمان روضۀ کربوبلای توست هرکس رسید نیزه خود را شکست و رفت کُـندی خنجـر از اثر بوسههای توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
هرکه جانـانه به پای غـم دلـبر مـانـده نــام او در هـمه ایّـام سـراسـر مــانـده لـبـمـان با قـدح سـاقـی کـوثـر تـر شـد آنچـنـانی که لـب از بـادۀ او تـر مانـده کیست زهرا که درخشندهتر از خورشید است؟ مـاه از شـمس رخ اوست منـوّر مانده قرنها گـفته شد از وصف مقامش اما آنچه گـفـتـند هـمه، بـاز فـراتـر مـانـده خطبهاش در وسط معرکه غوغا میکرد شـیـر از غرّش زهـرایـی او درمـانده آنقدر دشمن او بغض علی در دل داشت؛ که عدو بود و دلی سخت مکدّر مانده با لگد زد به در و نعرهزنان گویا گفت این تـلافـیِ اُحـد، کـیـنـۀ خـیـبـر مـانده میخ از دیدن این واقعه خون میبارید شاهدم لختۀ خونیست که بر در مانده دود، مسمار، لگد، فاطمه، آتش، ایوای کـمر صبر هم از غـصه مکسّر مانده آن طرف قنفذ و در دست غلاف آشفته این طرف چشم حسن، خیره به مادر مانده! دست از دامن مـولا نکـشد او هـرگـز فـاطـمـه پـای عـلـی تـا دم آخـر مانـده چه کنم؟! شعـر به گـودال تـمایل دارد دست من نیست اگر قافیه « سر» مانده تـه گـودال اگـر پـیـرُهــنـی را بُـردنـد جای آن نیزه و شمشیر به پیکر مانده ضربه زد شمر و سر شیشۀ عطری افتاد از همان لحظه، حرم نیز معطر مانده
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
به رسم فـرقۀ عشّاق ساده باید مُـرد به احـتـرام عـلـی ایـستاده باید مُرد چه خوب حق رسول خدا ادا کردند میان مسلک کـفّار این عمل بد بود هنوز فاطمه مشغـول داغ احمد بود به داد و نعره علی را حرامیان خواندند رسـیـد ایـن طـرف در زبـانـۀ آتـش و بود فـاطـمـه شـانـه به شـانۀ آتش کسی که بر همۀ خلق نان عطا میکرد لگـد زدند، در افـتاد بیهـوا این سو زدند فـاطـمه را تازیـانه رو در رو آهای مردم نامـرد حـرف بـد نـزنید هجـوم لشگـر اشـرار مـانـد آثـارش به خـانه و در و دیـوار ماند آثارش برای غصب خلافت زدند زهرا را
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
شعله زد دیوار از تنهاییاش، در بعد ازآن آشیانه سوخت در آتش، کـبوتر بعد از آن پشت در سرگرم صحبت بود اما ناگهان شعله اول سمت چادر رفت، معجر بعد ازآن شدت چـرخـیدن در باشد و زن، بـاردار کودک اول ضربه خواهد خورد مادر بعد ازآن ماجرای خانه جانسوزست اما پیش روست اتـفـاقـات مـلال انگـیـز معـبر بعـد از آن رفت بالا دست سنگـیـنی از آن نامـردها فاطمه بر روی خاک افتاد، حیدر بعد ازآن ضربه وقتی ناهوا،حفظ تعادل مشکلست میخورد بر سینۀ دیوار، با سر بعد ازآن بیخـبر از اتفـاق کوچه زینب دیده است به سفـیدی میزند موی برادر بعد از آن مادری را که جراحتها جوانمرگش کنند میشود چادر نمازش سهم دختر بعد ازآن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
مـردی یگـانه بود و بـانـویی یگـانه آهـسـته میرفـتـنـد از خـانه شـبـانه هـمـراه هـم بـودند مثـل دو غـریـبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر میزدند انصار را کوچه به کوچه در میزدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم امـا بــدون یــار بـرگـشـتـنـد خـانـه وقـتـی عــزادار رسـول الله بــودنـد از درب خانه میکـشید آتـش زبـانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخـت نــبـی افــتــاد بـیـن آسـتــانـه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غـلاف تـیغ… هم با تـازیـانه حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محـو عـلی بود عاشـقـانه، عـارفـانه دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت در کـربـلا دامـان چـندیـن نـازدانـه افـتاد یک دانـه از آن دو گـوشواره در کـربــلا افــتــاد امـا دانــه دانــه شبهای جمعه فـاطمه بالای گودال با نالـه، آنهم نـالـههای مـادرانـه… گوید حـسینم کُـشته شد ای داد بیداد نور دو عـینم کشته شد ای داد بیداد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تــو فـاطــمــهای جـلــوۀ انـوار الـهـی تـو فـاطـمـهای بـیبــدل و لا یـتـنـاهی زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت از درک بـشـر منـزلت تـوست فـراتر تفـسـیر کـنـد قـدر تو را سـورۀ کـوثـر جـان تو شده بسـته به جان عـلی آری حـالا شـده این شهـر عـزاخـانـۀ مـولا آتـش زده نــمـرود به کــاشـانـۀ مــولا جــان تـو و جــان عـلـی آرام نــداری مانـع شدهای یک تـنه از بُردن حـیـدر تو در وسط کوچه شدی جوشن حـیدر پس دیـد که بـا تو نـبـرَد راه به جـایی بستند کمر آن همه بر کشتـنت این بار در کـوچه چهـل تن همه آمـادۀ پـیکـار گـفـتـند که با کـشتن تو کار تمام است با قـامت خـم دست بـه دیـوار گـرفـتی نـاگـه مـدد از حـیـدر کــرار گـرفـتـی در سینۀ تو آه جگـر سوز، عـلی گفت بـر پـای نـمـودی وسـط کـوچه قـیامت جان دادی و جان ولیات ماند سلامت یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
آنکه تو را جدا شده از آتـش آفـرید اصلاً تو را برای مباهـاتـش آفـرید خالق برای زینتِ چشمِ جـمال خود حوریّه خلق کرد ز نور جلال خود عرش خدا بدون تو گنجینهای نداشت بیروی تو بهشتِ حق آئینهای نداشت ناز تو را ز جـنـس نـماز آفـریدهاند نـام تـو را بـرای نـیـاز آفــریـدهانـد محراب، محو روح نماز تو فاطمه ست سجاده،غرق راز و نیاز تو فاطمه ست با اینکه بود قامت تو عرش را اَمان مادر،چه شد که سهمِ تو شد قامتی کمان فـرمود تا اَبد ز تو آتـش بُـریـده شد اما چه شد که حرمتِ نامت دریده شد با نار و نور، سِنخیتی از ازل نبود نـور تو غـیرِ روشـنیِ لَـم یزل نبود زهرا شدی که زهرۀ بیت علی شوی روزی سه بار پرتو ربِّ جلی شوی آری برای یاریِ دین، کردهای قیام آمـد تـوانِ فـاطـمـیاَت یـاری امــام تو با حمایت از ولیات، حرف حق زدی روزِ دفاع از علیات، حرف حق زدی وقتی رضای فاطمه باشد رضای حق سیلی زدن به فاطمه باشد جزای حق؟ سیلی اگر به صورت مادر زند کسی سیلی بسا به چهرۀ دختر زنـد کسی حوریّهای خـدا نکـند پـشت در رود یا پشت در خـدا نکـند بیپـسر شود مادر که لِه شود بدنش از فشار درب حتماً رود تن پسرش زیر سُـم اسب زیر لگد اگر ز جفا پهلویی شکست باید شنید، شمر روی سینهای نشست مسمار اگر به سیـنه مـادر فرو رود سرنیزههای کرب و بلا تا گلو رود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
سر تا سر وجـود مـرا غـم فـرا گرفت آتـش کـشیـد شعـلـه و دور مرا گرفت شکـر خـدا که دود به داد عـلی رسـید امکان دیدن رخـم از مـرتضی گرفت برخـواسـتم زجا به هـواخـواهی عـلی برروی چـادرم اثر از جای پـا گرفت نفرین به این زمانۀ بیمعرفت چه زود ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت تا دید بـین کوچه عـلی نیست هـمرهم راه عـبـور تـنگ مـرا بـیحـیا گـرفت یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد نـور دو دیـدگـان مـرا بـیهـوا گـرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قـبل از ظهـور جـاودانـش امتحان داد آن بـانـویى که در نهـانـش امتحان داد اُمُّ الائــمــه بـــود و اُمُّ الانــبــیــا شــد چون بهتر از پیغـمـبرانش امتحان داد وقـتى بـلا تـقـسیـم شد او مـادرى کرد مـادر به جـاى شیـعـیـانش امـتحان داد آیا کسی چون او سه شب هنگام افطار با بخشـش خرما و نانـش امتحان داد؟ کـورى چـشم دشمنش، به به خـدیـجـه این دخـترت با خـانـدانش امـتحان داد با خطبۀ خود اوّلى را خوب ادب کرد احـقـاق حـق را با زبـانش امتحان داد وقـتـى عـلـى را یک تـنـه آورد خـانـه شـهـر مـدیـنـه قـهـرمـانش امتحان داد زهـرا سـراپـا، پـاى حـیـدر ایـسـتاد و پـاى عـلـی قـدّ کـمـانـش امـتـحـان داد با گـریههـاى او مدیـنـه زیر و رو شد ساکـت نشد، اشک روانش امتحان داد وقف شـلـوغى نجف، وقـف على کرد آرى، مـزار بى نـشانـش امتحانش داد اما على در کوچهها سخت امتحان شد نـاموسـش افـتـاد و توانـش امتحان داد در امتحـان داد، آه مـسـمار امتحان داد حـتى مغـیـره تـازیـانـه ش امـتحان داد مـیـخ در خـانـه شـهـادت مـیدهـد کـه هم پهلویش، هم استخوانش امتحان داد مـادر هـمان جا سیـنـهاش آسیب دید و جـاى هـمه سیـنـه زنانـش امتـحان داد اما حـسـیـنـش گـوشـۀ گـودال، تـشـنـه در پیـش چشم خواهـرانش امتحان داد
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جـلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربهای زد به در خانه و در را انداخت آتـــشــی را بــه در خــانــۀ آب آورد و بین دیـوار و در سوخـته دعـوا انداخت ضربۀ پـای در و بیادبـیهـای غـلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گـره انداخـت به کار هـمه دنـیا؛ آن که ریسـمان گردن مـولای دو دنیا انداخت در قـیامت جـلـوی چـشم هـمه میافـتـد آنکه در کوچه تو را بین تماشا انداخت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دل فاطمه است دلبر و دلدار، فاطمه است مشکل گشای هر چه گرفتار، فاطمه است مرهون لطف حضرت زهراست کائنات کانـونِ مـهـربانیِ بـسـیار، فـاطمه است تـنـهـا نـه بــوتـراب کـه کـل وجــود را خورشیدِ روز و ماه شب تار، فاطمه است بایـد که پـای درس مقـامـاتِ او نشـست بخشش، وفا، نجابت و ایثار، فاطمه است گوهـر شناس تر ز عـلی باز هم علیست مـولا شناخت دُرِّ گهـربـار، فاطمه است در مشکلات، آنکه گرفته است دست ما یک بار نه، دو بار نه، صد بار، فاطمه است یک روح در دو تن، تو بگو فاطمه علیست یا نه، بگو که حـیدر کرار، فاطمه است تحکـیم ساخـتـار امـامت ازین دو تاست بانی ابالحسن شد و معمار، فاطمه است اینکه بهشت یا که جهـنم نصیب کـیست محشر یقین بدان تو که مختار، فاطمه است ما را به دیـدِ لطف خودش میکـند نگاه محشر امیدِ هر چه گنهکار، فاطمه است ذکرش شفاست، یک تنه حل المسائل است حـلّال، در مواقـع دشـوار، فاطمه است روز ظهور، شرق و شمال و جنوب و غرب هم شرح، هم گـزیدۀ اخبار، فاطمه است جـان داده است پـای ولایت بدون شرح در حفظ این مقوله علمدار، فاطمه است در فـاطـمــیّـه خـلـق، عــزادارِ مـادرنـد اما برای حـیـدر عـزادار، فـاطـمه است وای از دل امـام حـسن بـیـن کـوچـههـا مجروحِ ضربِ سیلیِ کفار، فاطمه است بـایـد خـدا بـه دادِ دلِ مــرتــضـی رسـد حائـل مـیـانۀ در و دیـوار، فـاطمه است طوری لگد زدند بر آن در که شک کنی در پشت دربِ خانه نه انگار، فاطمه است سـنگـیـنیِ در و غـمِ دیـوار یک طـرف نزدیک تر از آن دو به مسمار، فاطمه است در عـرصۀ ادب هـمه از او نـوشـتـهاند مضمونِ نابِ اکـثرِ اشعار، فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را که حتی بُرده بالا عزّتش شأن کنیزش را بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است مقرب میکند زهرای اطهر مستفیضش را اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است از این دنیا برای خود نمیخواهد پشیزش را غلامی حُر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را اگرچه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را دری که سوخته با ضربهای آرام میریزد بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را نمیفهمد اگر آن بیحیا پس لااقل ای کاش درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد برای قاتل محسن عذاب رستخـیزش را الهی هیـچ مردی در کـنار بستر هـمسر نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
بـی ســرپــنـاه آمــدهام یــاوری کـنــی حال و هوایِ شعـر مرا کـوثـری کنی لطف تو هست شامل حالم؛ ببین که باز مـحـتـاج آمـدم کـه گـدا پـروری کـنـی زهرا شدی که نور، تو را بنـدگی کند اصلا قـرار بـود که روشنگـری کـنی مـیـدانِ رزمگـاهِ تو شد بـیـنِ شعـلههـا چون ذوٱلفقار، رفته که جنگاوری کنی ترسی نداشتی ز غلاف و در و هجوم وقـتـش رسیده بود که پـیغـمـبری کنی شش ماهه پر کـشید؛ بیا فـضه! زودتر بـایـد بــرای مـادرمـان مـادری کــنـی طـرزِ دفـاعِ تـو چـقـدر عـاشـقـانه بود باید که بر زنانِ جهـان سـروری کنی وقتش رسیده روضه بخوانی و غرقِ اشک فکری به حالِ پیرهن و معجری کنی!
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دوشنبهای که غروبش طلوع ماتم بود اگـر غــلـط نـکــنـم اول مــحـرم بــود بـنا به نص روایت بـلای کـربو بـلا عـظـیم بود و بلای مدیـنـه اعـظم بود چه کربلاست که تاریخ آن به وقت خدا اگر حـساب کـنـی با مـدیـنـه تـوأم بود دری شکست و حریمی که اذن خواستنش برای هر که به غیر از خـدا مسلّم بود بدون اذن « فلا تـدخـلـوا بـیـوت نبی» دری شکست که از آیههای محکم بود فـرشـته زیر لگـدهای لـشکـر ابـلـیـس بـهـشـت سـوخـتـۀ آتـش جـهـنــم بــود نوشـتهاند که قـبل از قـلاف در کوچه بـرای زخـم زدن مـیـخ در مـقـدّم بـود مقصر آتش در بود اگر که بعد از آن گرفت رو ز علی چهرهای که مبهم بود چـقـدر دیـر رسیـدم کـنـار در افسوس دمی که میخ هم از شرم قامتش خم بود بمان که ماندن تو زنده ماندن روزیست که باغ خـانۀ ما سبـز بود و خـرّم بود نه نُه بهار، هـزاران بهار هم میرفت بـرای زنـدگـیِ بـا تو بـاز هـم کـم بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا برای حـضرت حق آفـریده شد پیـش از وجـودِ خلقِ خـداوند دیـده شد سیب بهـشت، آمـدنـش را بـهـانه بـود روحش به احمد از نفس حق دمیده شد زهرا که بود؟ نور جلالیِ تحت عرش از شاخسار قـدس ثمر داد و چـیده شد احـمـد که گـفت اُمِّ ابیـهـاست فـاطـمـه یعنی فضائـلش چو محـمّد حـمـیده شد چـندی گـذشت تا که نـسیـم وصـال او سـمت عـلـیِّ عـالـیِ اعـلا وزیـده شـد طوبـای فـاطـمه که ثـمـر داد ناگـهـان باد خزان گرفت و وجودش تکیده شد گـل بود و حیف ساقۀ او را لگـد زدند سیلی که خورد حوریه، رنگش پریده شد وقـتی هجـوم برد سقـیـفـه به خـانهاش در را شکست روی سرش، قد خمیده شد شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد شش ماهـهای شهـید برای شهـیـده شد هرجا رسید روضه به محسن، بگو حسین با تیـر حـرمـلـه سر اصغـر بریـده شد
: امتیاز
|